مدح و ولادت حضرت امام رضا علیهالسلام
حق رسید و هیبت پوشالی باطل شكست صاحب عرش برین در بین فرشیها نشست زحمت غم كم شد و رحمانیت رونق گرفت آسمان آمد زمین، در دست خود بیرق گرفت آمد و مِهرش میان قلب ما قد راست كرد با دل ما عاشقان هرچه دلش میخواست كرد آمدی و عطر مِهرت پخش شد در هر فضا مینویسم عشق و میخوانم علیموسی الرضا ذوق دعبلهای تو دارد دو چندان میشود شاعر تو صاحب چندین "گلستان " میشود ای كه با انگشت تو نظم جهان گردیده است "عالم پیر "از قدوم تو جوان گردیده است گشته پیدا هشت جنّت در رواق چشم تو تیرگیها نور شد، از چلچراغ چشم تو شیعۀ اثنیعشر مدیـون لطفت ای جلیل عـالـم آل مـحـمـد الــســلام و الـدخـیـل لقمهای از سفرهات ما را كفایت میكند مور درگاهت سلیمان را ضیافت میكند آسـمانها بر زمین دست توسل میزند میدمد خورشید چون بر گنبدت زُل میزند در هـوای مرقـدت دائم به رفت و آمدم خـانـهزادِ خـانۀ سلـطـانِ شهرِ مـشهـدم ای مسیح آل حیدر، خانهات دارالشفاست راه حلِ هر مریضی آخرش باب الرضاست خانهات درماندهها را غرق رحمت میكند اهل دوزخ را ولایت، اهل جنت میكند با وجود روضۀ رضوانت ای اربابِ دل باغ جنت بعد ازاین چنگی نخواهد زد به دل آب سقاخانهات از چشمهسار كوثر است گرد و خاك مرقدت "شیخ بهائی "پرور است از ضریح حضرت سلطان چنین معنا شده است هر هنر در نزد ما ایرانیان بوده است و هست ذره هم در صحن تو نور جلی میپرورد گرد و خاك مرقدت "سید علی "میپرورد گرچه در این خانواده لطف بامعناتَر است ساكن "بیت الرضا "امنیتش بالاتر است تا كه ایران را تو داری در پناه خود فقط پس خراسان را نگیری از سر این مملكت سنگ فیروزه از آن روزی در عالم شد پدید كه چنان سرمه به چشمش خاك پایت را كشید ای شب مـیلاد تو میـعـاد شادیهای ما غصهها در میشود با یاد تو از قلبها چون كویر خشكـسالم، تشنـۀ باران منم ضامن آهو تویی، آهوی سرگردان منم بهترین حصن حصینی، شرط دین داری ما یا "غـیاث المستـغـیـثـینِ" گـرفتاری ما پـارۀ قـلـب نـبـی، ای زادۀ خــون خــدا "ذِكرُكُم فی الذاكرین"ای هشتمین نورالهدی تا دم گرمت بر این دلسرد سامان میدهد بر تن دلمُردگان عشق شما جان میدهد با غـریـبان دو عـالـم آشـنـایی میكـنی بیبرو برگرد تو مشكلگـشایی میكنی گرچه در دریای عشّاقت مشخص نیستم تا تو را دارم دگر محتاج نا كس نیستم ایكه خیرات تو دارد بر دوعالم میرسد عـیـدی ما را بـده دارد محـرم میرسد رزق چشمم را بده تا كه نمكگیرت شوم آنقدر گریان شوم در روضه تا پیرت شوم گـریهكنهای دم یـابن الـشبیب تو شدیم بیقـرار روضـۀ جـدّ غـریب تو شـدیـم |